بدون هیچ توضیحی:
زن: «من که دارم به شما زنگ میزنم همین الآن خدا شاهده هر دفعه زنگ زدم قایمکی دارم زنگ میزنم» مادرشوهر: «چی؟ چرا؟ دزدی کردی مگه؟» زن: «نه، به خاطر اینکه اطرافیان سر منو میبرن اگه بخوام برگردم!» - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - مادرشوهر: «اون 16 نفر اقوامتون تهمت زدند، به چیزی که ندیده بودند شهادت دادند کدومشون دیدن که شوهرت تو رو از خونه بیرون کرد؟! یکیشون بیاد دادگاه شهادت بده!» زن: «شما مسلمانید، روزی 5 بار نماز میخونید توی رکعت دومش میشینید اشهد میخونید أشهد أن لا إله إلا إلله، أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله درسته؟» مادرشوهر: «بله» زن: «یعنی شهادت میدهم پیغمبر عبد و فرستاده رسول خداست شما دیدید که پیغمبر فرستاده خداست؟! ندیدید که!» مادرشوهر: «این چه استدلالیه؟! شاهد باید با چشم خودش ببینه» زن: «کی گفته؟! شما مگه درس حوزه خوندید؟!» - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - مادرشوهر: «حالا تو پدر بچههاتو بندازی زندان کیف میکنی؟» زن: «من نمیخواستم بندازمش زندان فقط این حکم رو گرفتم که اینقده هارت و پورت نکنه! شما فکر میکردین من توی دادگاه محکوم میشم دیدین نشدم!» - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - زن: «توی این ده ماه میتونستم پدرشو در بیارم بدتر از اینچیزی که اتفاق افتاده میتونستم برم شکایت نفقه هم توی دادگاه بکنم ولی نمیخوام زندگیم از این بدتر بشه این که تازه یه حکمشه میتونم ده تا حکم دیگه هم براش در بیارم بشه 3 سال زندان!» - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - زن: «الآن همه برادرا، خالهها، فامیلها میگن اینو بندازش زندان میگن خُلی اگه اینو نندازی زندان! خدا شاهده یک نفر اینور قائل نیست برگردم سر زندگیم حتی میگن بچههارم نگیر همه میگن اینو بندازش زندان آدم شه» - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - زن: «من چون یه بزرگتری رو قبول دارم حرف یه بزرگتر رو آدم باید گوش کنه چون ما جوونیم خیلی چیا حالیمون نمیشه باید حرف یه بزرگتری رو گوش کنیم حرف بابامو دارم گوش میکنم» - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - زن: «اگه شما کاری نکنید [برای کمک به بازگشت بدون قید و شرط] من یهو عصبانی میشم اینو میندازم زندان ها» مادرشوهر: «من چکار باید بکنم؟» زن: «من این فشار رو میارم من وظیفهام بود که بگم!»
پ.ن: اطلاعات را که داد از دادگاه پرسیدم «سه دادگاه در پیش دارم؛ 7/9/89 و 8/9/89 و 16/9/89» تعجب کردم: چقدر زیاد؟ «در این یکسال میانگین ماهی دو سه دادگاه داشتهام دیگر عادت کردهام! نگهبانهای دم در دادگاه شهید قدوسی هم دیگر مرا میشناسند هر بار که میروم احوالپرسی میکنند!» برچسبهای مرتبط با این نوشته:
|